lördag 8 januari 2011

وصیت نامه شفاهی پرنس علیرضا پهلوی نواده آزاده و دلیر رضا شاه بزرگ و فرزند محمدرضاشاه آریامهر و شهبانوی مهربان بروایت سیاوش اوستا


وصیت نامه شفاهی پرنس علیرضا پهلوی نواده آزاده و دلیر رضا شاه بزرگ و فرزند محمدرضاشاه آریامهر و شهبانوی مهربان بروایت سیاوش اوستا

وصیت نامه شفاهی پرنس علیرضا پهلوی نواده آزاده و دلیر رضا شاه بزرگ و فرزند محمدرضاشاه آریامهر و شهبانوی مهربان
بروایت سیاوش اوستا
آرزو دارم که فردا که در جهان نباشم کسی این پیام را بجهانیان برساند که نه من و نه خواهرم لیلا هرگز بیمار افسردگی نبودیم
ملت قهرمان و سرباند ما نیز چنین بیماری را نمیشناسد اگر هم باشند افرادی به میلیونها نخواهند رسید
من با پزشکان بسیاری دوست بودم اما از هیچ متخصصی نخواهید شنید که علیرضا بیمار بود آنهم بیماری افسرگی؟




به تمامی تصاویر بر جای مانده از من خوب نگاه کنید
از تمامی یاران و دوستانم پرسان شوید من همیشه خنده به لب داشتم



و شوخ طبع بودم
کجا افسرده بودم کجا بیمار بودم؟
به عینک زدن من و به نگاههای من ایراد میگرفتند

من همیشه مظلوم و سانسور شده بودم
اینرا میتوانید بجهانیان ابلاغ کنید
بمن اجازه خندیدن نمیدادند
خوش و بش کردن با مردم و یاران را پروانه نداشتم
گفتگو با رسانه ها و پژوهشگران را برایم ممنوع کرده بودند
و حتی عشقم به سارا را نکوهش میکردند
پروانه عکس گرفت با او را نداشتم
و از ایران و برای ایران گفتن را بر من حرام کرده بودند

سهم و حقم  را از مانده ی پدر پنهان میکردند و اجازه انجام کار خیر و نیکو را نداشتم
من شاید همه این مشکلات را داشتم اما هرگز افسرده نبودم و از همه مهمتر هرگز به زندگی خود پایان نمیدادم
من زندگی را دوست دارم
زیرا که مهر یزدان است برای آدمی
من زندگی را با همه زیبائیهایش دوست دارم و همه کسانیکه مرا میشناسند میدانند که بهترین و بهین بهره را از زندگی میبردم
من زندگی را دوست دارم که بخوانم و بیاموزم و بگویم و بنویسم
و برای همین است که هنوز کارت دانشجوئی هارواد را در جیب دارم
من زندگی را دوست دارم زیراکه مادرم شهبانوی ایران زمین را دوست دارم
من همیشه از مردن در بیم و هراس بودم که مبادا یک بار دیگر بغض در گلوی مادرم بگیرد و چشمان زیبایش را اشک شور بپوشاند
من آغوش گرم و مهربانانه مادرم را دوست دارم و شانه هایش را برای بوئیدن و دستانش را برای بوسیدن

من زندگی را دوست دارم چون مادرم را دوست دارم و نمیخواهم کسی اشکش را ببیند
من زندگی را دوست دارم و میخواهم که مادرم در جشن پیوند من با یارم سپید بپوشد نه  در  مراسم سوکم
اگر روزی روزگاری من از این جهان رفتم مرا بسنت کهن سرزمینم بسوزانید تا سوختنم فریادی باشد از اعتراضم به دین خشن و تند
و بی رحم حاکم بر میهنم
فریاد اعتراض مرا در گلو خفه کرده بودند تا چیزی نگویم و از ستم دین تازی ننویسم زیرا که دیگری در میدان است اما امروز بجهانیان این پیام را برسانید که دین من مهرورزی و عشق و دوست داشتن و همیشه شاد و خندان بودن است و آئین من آرامش و آسایش و ویرایش بهین جهان است بر پایه سه پند زرتشت بزرگ
در سوزاندن پیکر من شتاب مکنید تا سرویسهای ویژه ثابت کنند که من خودکشی نکردم
و اینک که چشم از جهان فروبستم بروان من مهرورزی کنید و هزاران صفحه نوشته های منرا منتشر کنید
من از هنر و تاریخ و تمدن بسیار نوشته ام
من از زبانهای آریائی و تاثیر آن در میان ملیتهای مختلف جهان بسیار نوشته ام
من اسلام را نقد کرده ام و با خود و دوربینم ساعتها برنامه پر کرده ام
میخواهم که جهان از اندیشه و تفکر من آگاه شود و منرا آنگونه که بودم بشناسند نه آنگونه که میخواهند بشناسانند برای حفظ موقعیت و مصلحت خویش
من نه افسرده بودم و نه خودکشی کردم
علیرضا پهلوی نواده رضاشاه




نواده دلاور و خردمند رضاشاه بزرگ خودکشی نکرد
من گواهی میدهم
siyavash AWESTA
دو هفته پیش شاهزاده علیرضاپهلوی در پاریس بود
مثل همیشه آنگاه که با من سخن میگفت پرشور و پر انرژی و خندان و سرحال و به آینده امیدوار بود
همچنان دیوانه وار تاریخ کهن و پیش از اسلام ایران را دوست میداشت و وقتی تاریخ را روایت میکرد گوئی که یک فیلم سینمائی را برایت تشریح میکند
شاهزاده بمن مهر بسیار داشت و همیشه شرمنده مهرش بودم اما این سالهای اخیر همیشه من از او تازه هائی از تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران می آموختم

میگفت من میخواهم همیشه دانشجوی تاریخ ایران باستان باقی بمانم
بدین رو او همچنان دانشجوی هاروارد بود در فلسفه و تاریخ کهن
شاهزاده علیرضا پهلوی با خواهرش پرنسس لیلا پهلوی یک روح در دو جسم بودند زیرا که تشابهات روحی فراوانی داشتند
هم اکنون اردشیر خان زاهدی نیز این سخن را تائید کرد و بمن گفت که لیلا و علیرضا دو کبوتر و دو مرغ عشق و مهر و دانش بودند
شاهزاده علیرضا پهلوی بارها بمن گفته بود که پس از پدرش او ادرشیر زاهدی را خان قبیله  پهلویها میشناسد و پدروار دوستش دارد
چند باری که گله های کوچکی از خانواده داشت به اوپیشنهاد میکردم تا مشکل را با اردشیرخان مطرح کند و او با آهی از درون خنده اش را با ابروهای درهم شده اش عوض میکرد و میگفت نمیخواهم دلش را بدرد بیاورم و کاری از او بخواهم که نتواند انجام دهد

امروز که به شهبانو زنگ زدم تا همدردی آرام بخشانه ام را و پیام تبرزدی را به ایشان ابلاغ کنم پرسشهائی نیز در دل داشتم که نتوانستم مطرح کنم
گفتم شاید از شاهزاده رضا پهلوی پرسان شوم
باز با خود اندیشیدم که او نیز در شرایطی نیست که بتوانیم از او جواب بخواهیم
بدین رو من پرسشهایم را برای تاریخ مینوسم و برای فردائی که جو امروز کمی آرام تر شده باشد
و کلا همه پرسشها را رها کرده و به یکی اکتفا میکنم
چگونه بیانیه ای چند ساعت پس از کشف پیکر در خون غلطیده شاهزاده علیرضا پهلوی در بوستون منتشر میشود با امضای کسانی  که هزاران و یا صدها کیلومتر از محل حادثه فاصله دارند و مدعی خودکشی نواده ی رضا شاه میشوند؟؟
آنهم در صورتیکه هنوز پیکر پاک شاهزاده تحویل پزشک قانونی آمریکا داده نشده است و پژوهشگران امنیتی نظری نداده اند؟

باری با شناختی که من از شاهزاده داشتم و نوع برخورد و شادابی و پرنشاطی او در همین دو هفته پی در پاریس من هرگز تئوری
خودکشی او را باور نخواهم کرد

با همه اینها همه ما وظیفه داریم تا همدردیهای آرام بخشانه خود را به شهبانوی پر مهر و همیشه پایدار که پس از مرگ محمدرضاشاه و مادرش فریده خانم و دخت رعنایش پرنسس لیلا    اینبار در سوک فرزند دلیرش سپیدپوش میشود 
برسانم


عکسی را که مشاهده میکنید را سایت بی بی سی در صفحه نخست خود گذاشته است
 از ویدئوی مراسم بدرود با لیلا پهلوی  که توسط شهرفرنگ پاریس تهیه شده است گرفته شده است


abbassiبدرود با پرنسس ليلا پهلوی
21 juil. 2006 - 1:03:24
 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar