محصول یکی دیگر ار جنایات ابراهیم یزدی، کشتيگير مليپوشيکه سلطان وحشت شد
ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت آزادیب ایران یا همان مذهبی قجری ها که به دروغ خود را ملی مذهبی می خوانند خیانتهای زیادی به این کشور کرده. از جمله خیانتهای ای جنایتکار کثیف که یار و همراه خمینی و رابط سازمان سیا با خمینی بود پیشنها عدم مسابقه ورزشکاران ایرانی با ورزشکاران اسرائیلی بود. در زیر متنی را می خوانیم از سرگذشت کشتی گیری که بر خلاف پیشنهاد کثیف ابراهیم یزدی با کشتی گیر اسرائیلی مسابقه داد و به ناکجا آباد رفت
در روزهاي پاياني فصل پائيز انتشار خبري همه را مات و مبهوت کرد ؛محمود کدخدايي قهرمان سابق کشتي، ملقب به سلطان وحشت ژاپن؛ در تهران بازداشت شد.
به گزارش آخرين نيوز پس از گذشت نزديک به 15 سال سرانجام دارنده مدال طلاي کشتي ايران و آسيا که با راه اندازي شبکه جرم و جنايت در ژاپن لقب سلطان وحشت را براي خود به ارمغان آورده بود توسط پليس در فرودگاه امام خميني بازداشت شد.
پسر بامعرفت جنوب تهران تکنيکي بود و مثل روسها کشتي ميگرفت. در سفر تيم کشتي ايران به روسيه، محمود کدخدايي، تنها کشتيگيري بود که به روسها باج نداد. بچه جواديه بود و دوستانش هنوز هم از معرفتش داستانها دارند. در ايران رقيبي نداشت جز ... مراد زريني. سبک کشتي محمود و مراد ناجور بود و معادله هميشه به نفع کشتيگير کرمانشاهي رقم ميخورد. کدخدايي قهرمانهاي روس کشتي جهان را شکست داد، اما روي تشک مسابقه کشتي به حقش نميرسيد! سلطان وحشت با تواناييهاي مثالزدني تکنيکياش ميتوانست يک ستاره در کشتي جهان باشد، اما شرايط خاص ايران در زمان رواج تحريم مسابقات ورزشي و برخي خطهاي قرمز که به شکلي سليقهاي در ورزش ايران ترسيم ميشد، راه محمود را براي جهاني شدن سد کرد.او که در بازيهاي جهاني 1983 يکي از مليپوشان تيم ايران بود اما با حکم دکتر ولايتي، وزير وقت وزارت امور خارجه مجبور شدند به تهران برگردند چون قبل از تيم آزاد يکي از فرنگي کاران ما در اقدامي عجيب با حريفي از رژيم غاصب صهيونيستي کشتي گرفته بود تا حساسيتها روي کشتي زياد شود تا کدخدايي شايد سرنوشتي متفاوت براي زندگياش رقم بخورد.
سرخوردگي درد بي درماني است. کدخدايي سهم گمشدهاش را جستوجو ميکرد که ناگهان خود را در محاصره پليس ديد. ورزش و تمام شعارهاي قشنگي که بر پيشاني دارد، نتوانست آينده او را بيمه کند! او به جاي ايستادن بر سکوي قهرماني ورزش و ژستهاي مغرورانه گرفتن پيش چشم دوربينهاي تلويزيوني، در مرکز «زخمي» عميق نشسته بود. چنان زهرچشمي از ياکوزاها (مافياي ژاپن) گرفت که شهرت شمشير سامورايياش از قهرمانان کشتي المپيک هم بيشتر شد. کدخدايي از انگشتشمار ايرانياني است که نامش به روزنامه «واشنگتنتايمز» راه يافته است، البته نه به عنوان کشتيگير! ترس، هديه کدخدايي به مردمان ژاپن بود. شايد رياست بر يک شبکه گسترده و مخوف توزيع با حدود هزار نفر که برايش کار ميکردند و ثروت عظيمي که از اين راه به دست آورده بود، جاهطلبيهايش را ارضا ميکرد. سرخوردگي درد بي درماني است.
او در رستوران نشسته بود و شايد سهم گمشدهاش را مرور ميکرد، سهمش از ورزش؛ سهمي که حاضر بود تمام ثروت، موقعيت ترسبرانگيزش و ... را براي يک لحظه ايستادن روي بلندترين سکوي قهرماني بدهد، اما! به انتظار نشسته و پايان ماجرا را تصور ميکرد؛ سرانجامي که چون به ذهن ميرسيد، پشت سلطان وحشت را هم از ترس ميلرزاند! او در رستوران ايرانيان توکيو انتظار بستهاي را ميکشيد که از نپال و با پست بينالمللي ارسال شده بود؛ 290 نوار کاست که به جاي موسيقي در دلشان حشيش پر شده بود. چند لحظه بعد از رفتن پستچي بود که پليس ژاپن سر رسيد تا سهم گمشده وحشتزدهها را از سلطان بگيرد.
«سلطان وحشت بازداشت شد» اين يعني، محمود کدخدايي بازداشت شده است، قهرمان سابق کشتي آسيا و سلطان وحشت براي کارگران ايراني دهه 60 ژاپن.باري ديگر اين تيتر کابوسي شد براي بسياري از ايرانياني که حالا به دهه پنجم زندگي شان نزديک ميشوند. جوانهاي دهه 60 که در گير و دار بيکاري بار سفر به ژاپن بسته بودند تا با مرده سوزي، جوشکاري در اعماق آب و بيگاري بتوانند سرمايهاي دست و پا کنند. همانها که در اواخر دهه 70 با بازگشت رهبر ياکوزاها به تهران پروندهاي بلند، بالا برايش تشکيل دادند و به دادگاهش کشاندند. دادگاه جنجالي که سال 1381 با قضاوت قاضي صابري ظفرقندي در تهران برگزار شد. دادگاهي که البته اثري از متهم در آن نبود چون او با قرار وثيقهاي 500 ميليون توماني و هويتي جعلي از کشور گريخته بود.
او که پس از اين اتفاق درحالي که همه از استعداد درخشانش سخن ميگفتند براي کارگري به ژاپن رفت و يک دهه بعد مخوفترين خلافکار ژاپن و رئيس ياکوزاهاي ژاپني لقب گرفت. قهرماني که از سوي هموطنانش که از غربت برگشته بودند متهم ميشد به ضرب و شتم و اخاذي از کارگران غير قانوني.
«پرونده مربوط به خيلي سال قبل است. الان خيلي جزئياتش يادم نيست. 10 سال قبل بود که اولين شکايتها انجام شد.» قاضي صابري ظفرقندي، رئيس شعبه ويژه فرودگاه مهرآباد قاضي ويژه براي رسيدگي به پرونده محمود کدخدايي بود. او بود که براي اين متهم قرار وثيقه صادر کرد و دادگاهش را حتي پس از فرار تا مرحله صدور حکم پي گرفت: «من بر اساس شکاياتي که وجود داشت پرونده را پيگيري کردم. او به دليل بيماري با قرار وثيقه 500 ميليون توماني آزاد شد اما فرار کرد. ما دوبار هم احضارش کرديم اما خبري از بازگشتش نشد تا اينکه مجبور شويم دادرسي را بدون حضورش ادامه بدهيم. شکايتهاي زيادي از متهم بود که او عدهاي را ضرب و شتم کرده و پولهاي شان را گرفته است اما بيشتر اين روايات بر اساس گفتههاي افراد بود و در خيلي از موارد سند مستندي نداشتيم اما در بعضي از پروندهها هم چون اسناد وجود داشت ما توانستيم برايش حکم صادر کنيم. حکم مجرميت و حبس.»
او ادامه ميدهد: «البته الان سالها گذشته و نميدانم براي آن پرونده در دادگاه تجديد نظر چه اتفاقي افتاد اما وثيقه به نفع دولت ضبط شد و پرونده هم از مسير ديگري پي گرفته شد و من ديگر مسئوليتي در پرونده نداشتم. اما روزنامههاي آن سالها پر بود از شرح اتفاقات اين دادگاه جنجالي. ميتوانيد سري به روزنامههاي آن روزها بزنيد.»
و اين البته بخشي از ماجراي دادگاه است به روايت روزنامه ايران، شماره 2312، مورخ: سه شنبه 5 آذر 1381؛ «قاضي صابري اظهار داشت: دادگاه پزشکي را که براي محمودکدخدايي گواهي بيماري صادرکرده است، احضار خواهدکرد زيرا با اين گواهي روند جلسه دادگاه تغيير کرد و ما از کنار اين مسئله به سادگي نخواهيم گذشت.
وي افزود: در خصوص متهم باتوجه به استعلام از اداره گذرنامه و اينکه وي از وقت رسيدگي پرونده خبرداشته و ميدانسته شکات جديدي در پرونده وجود دارند، صددرصد از طريق انترپل تهران او را تحت تعقيب قرارداده و به ايران بازمي گردانيم و محمودکدخدايي در هر کجاي جهان که باشد، دستگيرمي شود. وي اظهار داشت: وکيل متهم درلايحه دفاعيهاش که تسليم دادگاه کرده است به جاي دفاع، به خبرنگاران توهين کرده است و فرار او را ترس و وحشت محمود دانسته است.»
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar