fredag 25 december 2015
tisdag 15 december 2015
söndag 29 november 2015
مبارزه با جفنگیات محرم
lördag 28 november 2015
تو هین مهران مدیری و دلغکانش به کورش.
دقیقه چهار را ببینید . همین یک جمله کافی ست تا او میهن پرستان او و دلقکانش را تحریم کنند.
نام سگشان را کورش گذاشته اند.
تف بر این هنرگندان
در روز عاشورا شمر برای علی اکبر امام حسین غزل عاشقانه سعدی شیرازی را می خواند
شعر عاشقانه سعدی در تعزیه/ دقیقه ۸ را ببینید/ الا ای آنکه مشکین زلف حون بال ذعن داری/ بود این برگ گل یا مر مر است این یا بدن داری / لبت دلحو رخت نیکو بود خال لبت هندو/ تو شاهنشاه خوبانی که این حسن حسن داری/ ببردی صد هزاران دل تو از هر یکسر مویت / هنوز ار بهر خونریزی به کف از او رصن داری. بیاییم دست از این خرافات برداریم و بیش از این خودمان و فرزندانمان اسباب بازی دست تعزیه خوانان و مداخان و روضه خوانان پول پرست سود جوی مردم فریب نباشیم.
onsdag 4 november 2015
torsdag 27 augusti 2015
lördag 4 april 2015
شباهت مجاهدین خلق به بچه های خوب آبادان
شباهت مجاهدین خلق و بچه های خوب آبادان
بچه های خوب آبادان معتقدند در دنیا فقط دو گروه افراد وجد دارند. یا آبودانی هستند یا دوستدار آبودانی ها. درست هم می گویند سند این حرف دوستان هم تهیه کننده این ویدیو که آبودانی نیست اما آبودانی ها را دوست داره. ما هم به عقیده این بچه های خوب احترام می گذاریم. یک گروه سیاسی هم هست که در مورد خودش همین نظر را دارد. آنان معتقدند مردم ایران دو گروه بیشتر نیستند یا هوادار مجاهدین هستند یا مزدور جمهوری اسلامی. هر کس از آنان سئوال کند مسعود کجاست مزدور جمهوری اسلامی ست. هر کس به آنان بگوید بالای چشم گربه مریم ابروست مزدور جمهوری اسمی ست. این گروه تروریستی حدود 50 سال پیش با پول، اسلحه و امکانات اتحاد جماهیر شوروی پایه گذاری شد و از همان ابتدا خط و مشی مسلحانه داشتند یعنی هموطنان ما را می کشتند. آنان شاید در ابتدای تشکیل افراد رده بالای رژیم شاه را می کشتند اما در زمان انقلاب زیر عبای خمینی رفتند و سربازان بی گناه هموطن ما را کشتند. بعد از انقلاب هم شروع کردند به ترور هموطنان ما. پدر معنوی این گروه ترویستی آخوند پیره سگ طالقانی بود که بعد از انقلاب او را به سفارت شوروی بردند به او سم خورادند و او را به درک واصل کردند. تنها جنایت این گروه کشتن هموطنان نبود. آنان متاسفانه پاکترین و باهوش ترین دانش آموزان و دانشجویان ایران را شستشوی مغزی دادند، با خود همراه کردند از پشت نیمکت مدرسه و صندلی دانشگاه بلند کردند، اسلحه به دست آنان داده و آنان راتبدیل به انسانهای تروریتسی کردند. آری انسانهایی که باید تربیت می شدند تا کشور را بسازند تروریست شدند. جمهوری اسلامی هم بدون هیچگونه رحم و مروتی شروع کرد به اعدام آنان از دختر و پسر. در اوج درگیری ها مسعود با هواپیما همراه بنی سگ دستبوس از کشور با هواپیما خارج شد و طرفداران شستشوی مغزی شده اش را در کشور تنها گذاشت. این گروه به فرانسه رفتند و بعد که از آنجا اخراج شدند مانند فاحشه ای به آغوش صدام خزیدند و شروع کردند به کشتن هموطنان ما در جبهه های جنگ. با پایان جنگ صدام و جمهوری اسلامی با هم هماهنگ کردند آنان را انگول دادند که به ایران حمله کنند. آنان هم به این خیال باطل که به مرز می آیند و هر کدام فرمانده 15 ایرانی می شوند و حرکت می کنند به سمت تهران و تهران را اشغال می کنند به کشور خود حمله کردند و تلفات سنگینی دادند و با خفت تمام عقب نشینی کردند. پس از این عملیات محل زندگی آنان که اشرف نام داشت تبدیل به زندانی برای آنان شد. مردان زنانشان را طلاق دادند و هیچ کس حق خروج از این محل را نداشت. تا اینکه آمریکا به عراق حمله کرد. عده زیادی از آنان از اشرف خارج شده به ایران آمده یا به کشورهای اروپایی پناهنده شدند. مسعود رجوی همان زمان از نظرها غایب شد و قرار است با هگو چاوز و امام زمان با هم ظهور کنند. آمریکایی ها آنان را خلع سلاح کردند و سپس به کمپ لیرتی انتقال دادند. حدود 2000 نفر که اکثر آنان پیر پسر ناکام یا پیره دختر یائسه هستند برای 70 میلیون ایرانی رئیس جمهور برگوزیده اند و مریم رجوی ریئس جمهور برگوزیده آنان است. مریم رجوی که از نوادگان خاندان بی لیاقت قاجار است را من مریم قجر الداعش نامیده ام زیرا هوادار گروه داعش هستند. دلیل هواداری آنان از این گروه هم این است که می گویند نوری المالکی و اسد متحد ایران هستند و داعش با متحدان ایران می جنگد. آنان با همین توجیه احمقانه چشم بر روی جنایاتی می بندند که داعش مرتکب مب شود. امیدواریم امسال حکومت ایران با تعدادی رزمی کار زن و مرد با تجربه مهربان قلب ساکنان لیبرتی را دستگیر کند و به خانواده هایشان تحویل دهد. آنان قاتلانی هستند که سالها زندان بوده اند و اکنون زمان آزادی آنان فرا رسیده. پدر و مادر پیر آنان حق دارند قبل از مرگ فرزندان خود را ملاقات کنند.
بچه های خوب آبادان معتقدند در دنیا فقط دو گروه افراد وجد دارند. یا آبودانی هستند یا دوستدار آبودانی ها. درست هم می گویند سند این حرف دوستان هم تهیه کننده این ویدیو که آبودانی نیست اما آبودانی ها را دوست داره. ما هم به عقیده این بچه های خوب احترام می گذاریم. یک گروه سیاسی هم هست که در مورد خودش همین نظر را دارد. آنان معتقدند مردم ایران دو گروه بیشتر نیستند یا هوادار مجاهدین هستند یا مزدور جمهوری اسلامی. هر کس از آنان سئوال کند مسعود کجاست مزدور جمهوری اسلامی ست. هر کس به آنان بگوید بالای چشم گربه مریم ابروست مزدور جمهوری اسمی ست. این گروه تروریستی حدود 50 سال پیش با پول، اسلحه و امکانات اتحاد جماهیر شوروی پایه گذاری شد و از همان ابتدا خط و مشی مسلحانه داشتند یعنی هموطنان ما را می کشتند. آنان شاید در ابتدای تشکیل افراد رده بالای رژیم شاه را می کشتند اما در زمان انقلاب زیر عبای خمینی رفتند و سربازان بی گناه هموطن ما را کشتند. بعد از انقلاب هم شروع کردند به ترور هموطنان ما. پدر معنوی این گروه ترویستی آخوند پیره سگ طالقانی بود که بعد از انقلاب او را به سفارت شوروی بردند به او سم خورادند و او را به درک واصل کردند. تنها جنایت این گروه کشتن هموطنان نبود. آنان متاسفانه پاکترین و باهوش ترین دانش آموزان و دانشجویان ایران را شستشوی مغزی دادند، با خود همراه کردند از پشت نیمکت مدرسه و صندلی دانشگاه بلند کردند، اسلحه به دست آنان داده و آنان راتبدیل به انسانهای تروریتسی کردند. آری انسانهایی که باید تربیت می شدند تا کشور را بسازند تروریست شدند. جمهوری اسلامی هم بدون هیچگونه رحم و مروتی شروع کرد به اعدام آنان از دختر و پسر. در اوج درگیری ها مسعود با هواپیما همراه بنی سگ دستبوس از کشور با هواپیما خارج شد و طرفداران شستشوی مغزی شده اش را در کشور تنها گذاشت. این گروه به فرانسه رفتند و بعد که از آنجا اخراج شدند مانند فاحشه ای به آغوش صدام خزیدند و شروع کردند به کشتن هموطنان ما در جبهه های جنگ. با پایان جنگ صدام و جمهوری اسلامی با هم هماهنگ کردند آنان را انگول دادند که به ایران حمله کنند. آنان هم به این خیال باطل که به مرز می آیند و هر کدام فرمانده 15 ایرانی می شوند و حرکت می کنند به سمت تهران و تهران را اشغال می کنند به کشور خود حمله کردند و تلفات سنگینی دادند و با خفت تمام عقب نشینی کردند. پس از این عملیات محل زندگی آنان که اشرف نام داشت تبدیل به زندانی برای آنان شد. مردان زنانشان را طلاق دادند و هیچ کس حق خروج از این محل را نداشت. تا اینکه آمریکا به عراق حمله کرد. عده زیادی از آنان از اشرف خارج شده به ایران آمده یا به کشورهای اروپایی پناهنده شدند. مسعود رجوی همان زمان از نظرها غایب شد و قرار است با هگو چاوز و امام زمان با هم ظهور کنند. آمریکایی ها آنان را خلع سلاح کردند و سپس به کمپ لیرتی انتقال دادند. حدود 2000 نفر که اکثر آنان پیر پسر ناکام یا پیره دختر یائسه هستند برای 70 میلیون ایرانی رئیس جمهور برگوزیده اند و مریم رجوی ریئس جمهور برگوزیده آنان است. مریم رجوی که از نوادگان خاندان بی لیاقت قاجار است را من مریم قجر الداعش نامیده ام زیرا هوادار گروه داعش هستند. دلیل هواداری آنان از این گروه هم این است که می گویند نوری المالکی و اسد متحد ایران هستند و داعش با متحدان ایران می جنگد. آنان با همین توجیه احمقانه چشم بر روی جنایاتی می بندند که داعش مرتکب مب شود. امیدواریم امسال حکومت ایران با تعدادی رزمی کار زن و مرد با تجربه مهربان قلب ساکنان لیبرتی را دستگیر کند و به خانواده هایشان تحویل دهد. آنان قاتلانی هستند که سالها زندان بوده اند و اکنون زمان آزادی آنان فرا رسیده. پدر و مادر پیر آنان حق دارند قبل از مرگ فرزندان خود را ملاقات کنند.
به دانش آموزان، دانشجویان و سربازان باید پول پرداخت شود
سرمایه انسانی مهمترین سرمایه هر کشور است که باید حداکثر امکانات در جهت تولید این سرمایه به کار گرفته شود. هیچ دانش آموزی نباید مشکل تغذیه، پوشاک و محل زندگی داشته باشد. دولت موظف است به هر خانواده ای که دانش آموز دارد کمک هزینه زندگی بدهد، به خصوص در مناطق محروم. حتی به خانواده هایی که سرپناه مناسب ندارند وام بدهد تا بتوانند محل زندگی مناسب رهن کنند. به دانشجو باید وام داده شود تا بتواند روی پای خود بایستد و پس از پایان تحصیلات و شروع کردن به کار وام خود را بازپرداخت کند. یکی از اساسی ترین نیازهای هر انسان امنیت است. امنیت کشور توسط سربازان تامین می شود اما سربازان حقوقی دریافت نمی کنند. به سربازان باید به اندازه یک کارمند حقوق پرداخت شود و اگر در مناطق پرخطر خدمت می کنند باید حقوق بیشتری به آنان تعلق گیرد. دانش آموزان و دانشجویان باید این خواسته های خود را به صورت طومار به مسئولین انتقال دهند.
روزه گرفتن چگونه به بدن آسیب می رساند؟
این ویدیو را تقدیم می کنم به دکتر علی رضا سپاسخواه استاد بخش آبیاری دانشگاه شیراز که پروفسور شده اما به دلیل تربیت مذهبی هنوز خرافاتی است و وجود او سرشار از دیکتاتوی اسلامی ست. او به مکه رفته رفته بود وقتی که از مکه برگشت گفت که در نزدیکی خانه خدا دو ستون است که پیامبر اسلام همیشه به یکی از ستونها تکیه می داد و سخنرانی می کرد. پس از مدتی صدای آن ستون بلند شد که چرا به من تکیه نمی دهی؟
روزه باعث انباشت سم در بدن می شود. بدن هر انسان مانند یک کارخانه شیمیایی ست. آب و غذار را دریافت کرده و تبدیل به انرژی و سلوس می کند. این کارخانه شیمیایی مانند هر کاخه شیمیایی در این فرایند سم تولید می کند. این سم باید از بدن خارج شود. یکی از راههای اصلی خروج سم از بدن شستشوی آن همراه با آب نوشیدنی و دفع آن از راه ادرار یا عرق می باشد. وقتی یک روزه دار به مدت 12 تا 16 ساعت آب نمی نوشد این سم ها به مدت طولانی در بدن او جمع می شوند. شما در نظر بگیرید ظرفی را که سم در آن جمع می شود، اگر این ظرف هر دو ساعت یک بار شسته شود تمیز تر است یا هر 12 ساععت یک بار. اگر هر دو ساعت یک بار شسته شود بهه طور حتم هر دو ساعت یک بار. زیرا هر دووساعت سموم موجود تخلیه می شود. اما اگر هر 12 ساعت یک بار شسته شود حداقل 6 برابر بیشتر سم در آن ذخیره می گردد. پس شک نکنید روزه برای بدن مضر است. هر کس غیر از این را گفت یا بی سواد است یا شیاد. اگر در مورد این گفته ها شک دارید کافی ست در اینترنت یک جستجوی ساده بکنید. به عنوان مثال تاثیر نوشیدن آب بر سلامتی. به عنوان یک انسان بالغ صاحب خرد و شعور خودتان قضاوت کنید.
روزه باعث انباشت سم در بدن می شود. بدن هر انسان مانند یک کارخانه شیمیایی ست. آب و غذار را دریافت کرده و تبدیل به انرژی و سلوس می کند. این کارخانه شیمیایی مانند هر کاخه شیمیایی در این فرایند سم تولید می کند. این سم باید از بدن خارج شود. یکی از راههای اصلی خروج سم از بدن شستشوی آن همراه با آب نوشیدنی و دفع آن از راه ادرار یا عرق می باشد. وقتی یک روزه دار به مدت 12 تا 16 ساعت آب نمی نوشد این سم ها به مدت طولانی در بدن او جمع می شوند. شما در نظر بگیرید ظرفی را که سم در آن جمع می شود، اگر این ظرف هر دو ساعت یک بار شسته شود تمیز تر است یا هر 12 ساععت یک بار. اگر هر دو ساعت یک بار شسته شود بهه طور حتم هر دو ساعت یک بار. زیرا هر دووساعت سموم موجود تخلیه می شود. اما اگر هر 12 ساعت یک بار شسته شود حداقل 6 برابر بیشتر سم در آن ذخیره می گردد. پس شک نکنید روزه برای بدن مضر است. هر کس غیر از این را گفت یا بی سواد است یا شیاد. اگر در مورد این گفته ها شک دارید کافی ست در اینترنت یک جستجوی ساده بکنید. به عنوان مثال تاثیر نوشیدن آب بر سلامتی. به عنوان یک انسان بالغ صاحب خرد و شعور خودتان قضاوت کنید.
söndag 1 mars 2015
تجاوز نوجوان انقلابی به معلم مدرسه دخترانه
وای علی مشت اکبر خانمو بغل کرد!!!
فتنه 57 آشوبی بود که سراسر کشور را فراگرفت. در این فتنه اتفاقات بسیار دردناکی رخ داد که از دیدها پنهان مانده. به امید اینکه مردم خاطرات خود را از این خودکشی دست جمعی روی کاغذ بیاورند تا زوایای تاریک این جنایت بیشتر روشن شود.
این یکی از اولین خاطرات من از از فتنه و جنایت 57 بود که روند حرکت کشور را از آبادی به سوی ویرانی برد. من در آن زمان بچه بودم و مدرسه نمی رفتم. روزی دیدم که دختران دانش آموز همسایه ما زودتر از معمول به خانه آمده اند و داشتند در باره تعریف می کردند که چرا مدر سه شان تعطیل شده. آری عن قلابیون زرقون به داخل مدرسه دخترانه رفته بودند و آنجا را به آشوب کشیده بودند. وقتی یکی از معلم ها از یکی از جوانان فته گر آشوب طلب خواسته بود که مدرسه را ترک کنند آن نوجوان این خانم معلم را بغل کرده بود. آن دختر همسایه نامش طاهره بود او گفت وااااااااای علی مشت اکبر خانمو بغل کرد. اگر در خانواده شما بانویی است با سن حدود 44 تا 48 سال و در آن زمان در زرقان به مدرسه می رفته امکان دارد این صحنه زشت را به خاط بیاورد. (نام اصلی این جوان را نمی نویسم، او چند سال بعد در تصادف ماشین سنگین کشته شد) آن زمان من نمی دانستم که بغل کردن یک زن توسط یک جوان در اصل یک تجاوز جنسی ست. او یک نوجوان بی سواد بود که بر اثر شستشوی مغزی عن قلابی یا در اصل فتنه گر شده بود. او مانند سایر مردم بی سواد آن زمان حتی یک خط هم تاریخ و سیاست نخوانده بود. آری فتنه گران فریب خورده یا عن قلابیون و آشوبگران 57 با دانش و سواد بیگانه بودند. چندتایی هم که سواد داشتند به دنبال فریب دادن مردم بیچاره بودند.
آری اولین شهید زرقان: ناصر رضا زاده
اولین جانباخته فتنه 57 در زرقان ناصر رضازده بود. او یک جوان معمولی بود که نه در فتنه 57 نقش داشت نه به سیاست کاری داشت. اما از جنازه او چه سوء استفاده ها که نکردند!! شبی که کشته شد برای اصلاح موهای سرش رفته بود. امسال دیدم که محل شهادت او را گلباران کردند. آری همانجا بود. صبح روز بعد به اندازه یک کف دست خونن دیدم که روی زمین ریخته شده بود، اکنون برای من جای شک است که چرا آن خون شب تا صبح خشک لخته نشده بود آن هم روی خاک؟ یک نوجوان بر روی این خاک خون ریخت. در تصاویری که در اینترنت منتشر شده بود جلیل قدرت را در مراسم مشغول سخنرانی دیدم اگر از خود او بپرسید خواهد گفت که ناصر اصلا فتنه گر نبود.
مردم زرقان شایعه انداخته بودند که فردی به نام رحیم ابول او را کشته. گویا رحیم ابول یک زرقانی نظامی بود. حتی شعار می دادند: رحین بول قاتله...تخم جیمی کارتره. اما من بسیار مشکوکم به خود عن قلابیون 57. خود عم قلابیون ناصر را کشتند. همانگونه که عن قلابیون و فتنه گران 57 سینما رکس آبادان را آتش زدند و صدها تن را زنده زنده سوزاندند و بعد گفتند ساواک این کار را کرده. جنایت سینما رکس آبادان تنها دروغی نبود که به ملت گفته شد. اکبر گنجی گفت که ما به مردم دروغ می گفتیم که در زندان اوین چندین گونی ناخن پیدا کرده بودیم. محسن رضایی اعتراف کرده بود که برای بالا بردن شور انقلابی زیر تابوت های خالی سینه می زدند.
در شهر ما هم این فریب رواج داشت. ساختمانی که امروز زایشگاه است را به عنوان ساواک به مردم ابله معرفی کرده بوند. عن قلابیون به مردم نادان گفته بودند که اینجا می خواهند ساواک بسازند. در زمان شاه سازندگی بدون تبلیغ انجام می شد. عن قلابیون هم بر علیه شاه تبلیغ می کردند. ساختمانی را که برای سلامت و رفاه مردم ساخته می شد به عنان ساواک معرفی می کردند. امروز یک مستراح را که بخواهند بسازند امام جمعه باید کلنگش را بزند و تعدادی تعدای از مسولین استانداری باید حضور داشته باشند. عن قلابیون خدمات شاه را به صورت جنایت معرفی می کردند و جنایات خود را به ساواک نسبت می دادند. مانند جنایت سینما رکس آبادان که قبل از انقلاب به شاه نسبت می داند. آیت الله العضمی حسینعلی منتطری که سالها قبله عن قلابیون 57 بود به حسین تکبعلی زاده جنایتکاری که سینما رکس آبادان را به دستور آخوندها آتش زده بود و به گردن ساواک انداخته بودندامان نامه داده و او را فرزند انقلاب خوانده بود. آری اگر امکان بررسی وجود داشت مشخص می شد که چه کسی ناصر را کشته. اگر هم قبول کنیم شاه کشته باشد، او یک نفر را کشت ولی حزب اللهی ها و آخوندها بیش از دویست جوان زرقانی را در جنگ به کشتن دادند. تعداد اعدامیان هم از انگشتان دو دست فراتر می رود. هر کجا یک ریش حزب اللهی را یدید بر صورت او تف بیندازید. او بی شک قاتل است و امروز غاصب و دزد است. آنها شغلها را که باید بر اساس سواد و توانایی به افراد تعلق گیر غصب کرده ه اند. برای خود امتیازاتی گذاشته اند و فرزندان خود را بر اساس امتیازات به سر پستها می گذارند و شغل ها را غصب می کنند. غصب شغل از غصب خانه و زمین زشت تر و آلوده تر است. چون کسی که شغل نداشته باشد زندگی ندارد.
اینکه می گویند این جوانان در راه خدا شهید شده اند حرف بسیار مفتی ست. پسر خاله نویسنده همین سطور در سال 61 شهید شد. از همان زمان که شهید شد شادی از خانواده ما رخت بر بست. همه باید می مردند که جواد شهید شده. هیچ زنی حق نداشت آرایش کند و هیچ عروسیی نباید با شادی برپا می شد. از یک طرف ادعایشان که ما فرزندمان را در را اسلام داده ایم و افتخار می کنیم گوش فلک را پر کرده بود و از طرف دیگر هیچ کس حق شادی نداشت چون جواد شهید شده بود. این ریاکاری پدر ما را در آورده. اگر همان روز فریاد زده بودند داغ جوان سخت است جنگ را زودتر تمام کنید تا کسی مانند ما داغ جوان نبیند جنگ زودتر به پایان می رسید. آنها نه تنها این کار را نکردند که در گرم نگه داشتن نتور جنگ کوشیدند. مهدی کاویانی که مدیر دبیرستان زرقان بود تعداد زیادی دانش آموز را به جبهه برد و به کشتن داد. اگر مهدی یک جو به جای وطیفه وجدان، شرف و انسانیت را در وجود خود راه می داد امروز جایش بیمارستان روانی بود. من نمی دانم او چگونه به صورت پدری نگاه می کند که فرزند دانش آموز 15 یا شانزده ساله اش توسط او به جبهه برده شده و به کشتن داده شده و برای همیشه داغ شده است؟ اینکه می گویند دانش آموزان برای دفاع از کشور کشته شدند دروغ محض است. صدام حمله کرد بعد فهمید فریب خورده و سالها بود که التماس می کرد بیایید صلح کنیم اما همین حزب اللهی های کثیف می خواستند بروند کربلا را بگیرند و به قول خوشان قدس را آزاد کنند. این نوجوانان معصوم فدای جاه طلبی آخوندها و پست دوستی حزب الهی ها کثیف شدند.
آری اگر در زرقان کسی باید کشته می شد که جلو انقلاب گرفته شود جواد مصفا بود. جواد مصفا سر فتنه 57 در زرقان بود. او عضور سامان مجاهدین خلق بود که با پول و سرمایه شوروی برپاشده بود و از ابتدا با مخلوط کردن اسلام و کمونیست اسلحه برداشته و به کشتن هموطنان ما پرداختند. این گروه همیشه متحد ایران سوزان بودند. قبل از انقلاب متحد شوروی بودند، بعد با آخوندها متحد شدند و بعد هم به آغوش صدام پناه بردند و به جنگ با ایران پرداختند. سربازان هموطن ما را می کشتند یا اسیر می کردند و به صدام تحویل می دادند. حالا هم مسعود گم شده و مریم قجری هم سر به ماتحت داعش فرو برده و در فرانسه در کاخش راست می کند و هواداران هنوز ابه اش را در عراق نگه داشته.
آری اگر رژیم شاه می خواست کسی را بکشد تا جلو فتنه 57 را بگیرد این جواد مصفا بود که باید کشته می شد. او کسی بود که عکس شاه را از جلو ژاندارمردی پایین کشید، جوانان را شبها جمع می کرد در قبرستان و به آنها خط می داد. اگر کمی خرد داشت و آن جوانان را تشویق به آبادانی و سازندگی تحصیل کرده امروز هم خودش زنده بود هم آن جوانان زنده بودند هم زرقان آبادتر بود. راه آزادی و آزادگی فقط و فقط از تحصیل و سازندگی می گذرد نه هیچ راه دیگر. البته جواد مصفا خیلی زود به حماقت خود در پیروی و حمایت از خمینی پی برده بود. به گفته کاظم آرایشگر سانترال چند روز بعد از ورود خمینی به ایران عده از زرقان جمع شده بودند که به ملاقات آقا بروند، جواد هم همراه آنها بوده وقتی باز می گردد می گوید کلاه سرمان رفته آنچه ما می خواستیم این فرد نبوده. اگر جواد کمی شعور داشت و چند شب به جای جمع کردن جوانان در قبرستان و خط دادن به آنها چند صفخه از کتابهای خمینی را خوانده بود می توانست خمینی را بشناسد و به قول خودش فریب نمی خورد. اگر جواد یک خط از تاریخ 15 خرداد 42 را خوانده بود که خمینی به شاه اعتراض کرده بود که چرا به زنان حق رای داده بی شک به دنبال خمنی برای آزادی راه نمی افتاد. شاید پسر جواد این سطرها را بخواند ولی او باید بداند که متسفانه پدرش و همفکرانش قاتل خود و بسیاری درگر از مردم ایران شدند. جواد مصفا به همراه سایر مجاهدین راه خود از انقلاب جدا کرد. شاپور گل گل هم ابتدا با به قول معروف ضد انقلاب بود ولی بعد رنگ عوض کرد و کاسب بزرگی شد.
یکی از اولین روزنامه های بعد از انقلاب که مردم آنرا دست به دست می گرداند با این تیتر منتظ شد: هویدا اعدام شد. مردم ابله از این اعدام احساس شادی می کردند. بعدها فهمیدم که هویدا یک خدمتگزار اقتصادی به کشور بوده و دستش به خون هیچ کس آلوده نبوده و اعدام او یک جنایت بود.
مجاهدین خلق پس از به ثمر نشتن فته 57 خیلی زود دوباره دست به اسلحه شدند آنان در خیابانها به کشتار هموطنان ما پرداختند. آری شاید بگویند پاسداران را می کشتند ولی چرا؟ آنها در هر شهر برای خود ساختمانی برپا کرده بودند و بسیاری از نوجوانان پاک ولی بی سوادسیاسی را فریب داده بودند و با خود همراه کرده بودند. در زرقان هم در نزدیکی محل کنونی مسجد فاطمه زهرا ساختمانی بسیار محکم ساخته بودند با نام ستاد. مردم می خواستند آنجا خراب کنند. مجاهدین در آنجا سنگر گرفته بودند و با سنگ از ساختمان خود دفاع می کردند. مردم آنجا را گرفتند و کتک مفصلی به فریب خوردگان بدبخت زدند. البته خود مردم هم فریب خورده بودند. یک نفر سوار بنز شده بود و می خواست عقب عقب برود و با پشت بنز بزند ساختمان بنتی را خراب کند!! چه نادان بود. او را از بنز پایین کشیدند و ماشین را بردند. برخورد مردم با این مجاهدین خر گاه بسیار خشن و غیر انسانی بود. فردی به نام رسول اسلامی، فرزند ابراهیم که بر اساس قضا و سرنوشت نابینا آفریده شده بود را گرفتند. او را کتک زدند. آهک در دهانش کردند و شیلنگ آب را در دهانش گذاشته بودند. تف بر این انسانهای وحشی. یکی را جلو چشمان خودم به شدت کتک زدند. نوجوان پانزده شانزده ساله ای بود که از ستاد فرار کرده بود، جلو کاظم شفیعی پایش سرید کاظم او را گرفت و مردم ریختند روی سرش و به شدت کتکش زدند. حالم از این مردم وحشی به هم می خورد.
جواد مصفا در نهایت پاداش نادانی خود و خیانت نا آگاهانه اش به کشور را گرفت. آنها با یک مینی بوس می خواسته اند از مرز زاهدان فرار کنند. در خانه ای مستقر شده بودند که لو می روند و دستگیر می شوند. آنها را به تهران می برند. جواد مصفا با دختری به نام زهره لک ازدواج کرده بوده، زهره باردار بوده. آنها را دستگیر می کنند و به تهران می برند. جواد را تیرباران می کنند. زهره لک را هم یک روز بعد از تولد فرزندش اعدام می کنند. وقتی برادر زهره برای ملاقات او می رود می بیند تمام دندانهایش زیر شکنجه خورد شده. او بچه یک روزه را که فکر کنم محمد نام دارد به زرقان می آورد و زهره شاید همان روز اعدام می شود. آنها در تهران دفن هستند. وقتی به زندان اوین مراجعه می کنند به آنها شماره ای می دهند و می گویند در قبرستان تهران هم هین شماره وجود دارد، قبرش همانجاست. برادر زهره چند بار سنگ قبر برایشان می خرد و روی قبر می اندازد ولی متاسفانه رانندگان همشهری ما حتی سنگ قبرش را هم می شکنند. این هم نوعی حماقت است.
به احتمال قوی ناصر رضا زاده توسط خود عن قلابیون کشته شده.
نظام جمهوری اسلامی نظامی ست سرشار از نکبت و خون و جنایت. هر کس در حد توان خود باید در آگاه سازی نسل جوان و رسوا کردن نسل ابله 57 بکوشد و همزمان جهت گرفتن پستها و مقامها از دزدان حزب اللهی با کمک سواد و خدمت رانی به مردم اقدام کند تا ایران را به سوی سازندگی و رهایی سوق دهیم.
این یکی از اولین خاطرات من از از فتنه و جنایت 57 بود که روند حرکت کشور را از آبادی به سوی ویرانی برد. من در آن زمان بچه بودم و مدرسه نمی رفتم. روزی دیدم که دختران دانش آموز همسایه ما زودتر از معمول به خانه آمده اند و داشتند در باره تعریف می کردند که چرا مدر سه شان تعطیل شده. آری عن قلابیون زرقون به داخل مدرسه دخترانه رفته بودند و آنجا را به آشوب کشیده بودند. وقتی یکی از معلم ها از یکی از جوانان فته گر آشوب طلب خواسته بود که مدرسه را ترک کنند آن نوجوان این خانم معلم را بغل کرده بود. آن دختر همسایه نامش طاهره بود او گفت وااااااااای علی مشت اکبر خانمو بغل کرد. اگر در خانواده شما بانویی است با سن حدود 44 تا 48 سال و در آن زمان در زرقان به مدرسه می رفته امکان دارد این صحنه زشت را به خاط بیاورد. (نام اصلی این جوان را نمی نویسم، او چند سال بعد در تصادف ماشین سنگین کشته شد) آن زمان من نمی دانستم که بغل کردن یک زن توسط یک جوان در اصل یک تجاوز جنسی ست. او یک نوجوان بی سواد بود که بر اثر شستشوی مغزی عن قلابی یا در اصل فتنه گر شده بود. او مانند سایر مردم بی سواد آن زمان حتی یک خط هم تاریخ و سیاست نخوانده بود. آری فتنه گران فریب خورده یا عن قلابیون و آشوبگران 57 با دانش و سواد بیگانه بودند. چندتایی هم که سواد داشتند به دنبال فریب دادن مردم بیچاره بودند.
آری اولین شهید زرقان: ناصر رضا زاده
اولین جانباخته فتنه 57 در زرقان ناصر رضازده بود. او یک جوان معمولی بود که نه در فتنه 57 نقش داشت نه به سیاست کاری داشت. اما از جنازه او چه سوء استفاده ها که نکردند!! شبی که کشته شد برای اصلاح موهای سرش رفته بود. امسال دیدم که محل شهادت او را گلباران کردند. آری همانجا بود. صبح روز بعد به اندازه یک کف دست خونن دیدم که روی زمین ریخته شده بود، اکنون برای من جای شک است که چرا آن خون شب تا صبح خشک لخته نشده بود آن هم روی خاک؟ یک نوجوان بر روی این خاک خون ریخت. در تصاویری که در اینترنت منتشر شده بود جلیل قدرت را در مراسم مشغول سخنرانی دیدم اگر از خود او بپرسید خواهد گفت که ناصر اصلا فتنه گر نبود.
مردم زرقان شایعه انداخته بودند که فردی به نام رحیم ابول او را کشته. گویا رحیم ابول یک زرقانی نظامی بود. حتی شعار می دادند: رحین بول قاتله...تخم جیمی کارتره. اما من بسیار مشکوکم به خود عن قلابیون 57. خود عم قلابیون ناصر را کشتند. همانگونه که عن قلابیون و فتنه گران 57 سینما رکس آبادان را آتش زدند و صدها تن را زنده زنده سوزاندند و بعد گفتند ساواک این کار را کرده. جنایت سینما رکس آبادان تنها دروغی نبود که به ملت گفته شد. اکبر گنجی گفت که ما به مردم دروغ می گفتیم که در زندان اوین چندین گونی ناخن پیدا کرده بودیم. محسن رضایی اعتراف کرده بود که برای بالا بردن شور انقلابی زیر تابوت های خالی سینه می زدند.
در شهر ما هم این فریب رواج داشت. ساختمانی که امروز زایشگاه است را به عنوان ساواک به مردم ابله معرفی کرده بوند. عن قلابیون به مردم نادان گفته بودند که اینجا می خواهند ساواک بسازند. در زمان شاه سازندگی بدون تبلیغ انجام می شد. عن قلابیون هم بر علیه شاه تبلیغ می کردند. ساختمانی را که برای سلامت و رفاه مردم ساخته می شد به عنان ساواک معرفی می کردند. امروز یک مستراح را که بخواهند بسازند امام جمعه باید کلنگش را بزند و تعدادی تعدای از مسولین استانداری باید حضور داشته باشند. عن قلابیون خدمات شاه را به صورت جنایت معرفی می کردند و جنایات خود را به ساواک نسبت می دادند. مانند جنایت سینما رکس آبادان که قبل از انقلاب به شاه نسبت می داند. آیت الله العضمی حسینعلی منتطری که سالها قبله عن قلابیون 57 بود به حسین تکبعلی زاده جنایتکاری که سینما رکس آبادان را به دستور آخوندها آتش زده بود و به گردن ساواک انداخته بودندامان نامه داده و او را فرزند انقلاب خوانده بود. آری اگر امکان بررسی وجود داشت مشخص می شد که چه کسی ناصر را کشته. اگر هم قبول کنیم شاه کشته باشد، او یک نفر را کشت ولی حزب اللهی ها و آخوندها بیش از دویست جوان زرقانی را در جنگ به کشتن دادند. تعداد اعدامیان هم از انگشتان دو دست فراتر می رود. هر کجا یک ریش حزب اللهی را یدید بر صورت او تف بیندازید. او بی شک قاتل است و امروز غاصب و دزد است. آنها شغلها را که باید بر اساس سواد و توانایی به افراد تعلق گیر غصب کرده ه اند. برای خود امتیازاتی گذاشته اند و فرزندان خود را بر اساس امتیازات به سر پستها می گذارند و شغل ها را غصب می کنند. غصب شغل از غصب خانه و زمین زشت تر و آلوده تر است. چون کسی که شغل نداشته باشد زندگی ندارد.
اینکه می گویند این جوانان در راه خدا شهید شده اند حرف بسیار مفتی ست. پسر خاله نویسنده همین سطور در سال 61 شهید شد. از همان زمان که شهید شد شادی از خانواده ما رخت بر بست. همه باید می مردند که جواد شهید شده. هیچ زنی حق نداشت آرایش کند و هیچ عروسیی نباید با شادی برپا می شد. از یک طرف ادعایشان که ما فرزندمان را در را اسلام داده ایم و افتخار می کنیم گوش فلک را پر کرده بود و از طرف دیگر هیچ کس حق شادی نداشت چون جواد شهید شده بود. این ریاکاری پدر ما را در آورده. اگر همان روز فریاد زده بودند داغ جوان سخت است جنگ را زودتر تمام کنید تا کسی مانند ما داغ جوان نبیند جنگ زودتر به پایان می رسید. آنها نه تنها این کار را نکردند که در گرم نگه داشتن نتور جنگ کوشیدند. مهدی کاویانی که مدیر دبیرستان زرقان بود تعداد زیادی دانش آموز را به جبهه برد و به کشتن داد. اگر مهدی یک جو به جای وطیفه وجدان، شرف و انسانیت را در وجود خود راه می داد امروز جایش بیمارستان روانی بود. من نمی دانم او چگونه به صورت پدری نگاه می کند که فرزند دانش آموز 15 یا شانزده ساله اش توسط او به جبهه برده شده و به کشتن داده شده و برای همیشه داغ شده است؟ اینکه می گویند دانش آموزان برای دفاع از کشور کشته شدند دروغ محض است. صدام حمله کرد بعد فهمید فریب خورده و سالها بود که التماس می کرد بیایید صلح کنیم اما همین حزب اللهی های کثیف می خواستند بروند کربلا را بگیرند و به قول خوشان قدس را آزاد کنند. این نوجوانان معصوم فدای جاه طلبی آخوندها و پست دوستی حزب الهی ها کثیف شدند.
آری اگر در زرقان کسی باید کشته می شد که جلو انقلاب گرفته شود جواد مصفا بود. جواد مصفا سر فتنه 57 در زرقان بود. او عضور سامان مجاهدین خلق بود که با پول و سرمایه شوروی برپاشده بود و از ابتدا با مخلوط کردن اسلام و کمونیست اسلحه برداشته و به کشتن هموطنان ما پرداختند. این گروه همیشه متحد ایران سوزان بودند. قبل از انقلاب متحد شوروی بودند، بعد با آخوندها متحد شدند و بعد هم به آغوش صدام پناه بردند و به جنگ با ایران پرداختند. سربازان هموطن ما را می کشتند یا اسیر می کردند و به صدام تحویل می دادند. حالا هم مسعود گم شده و مریم قجری هم سر به ماتحت داعش فرو برده و در فرانسه در کاخش راست می کند و هواداران هنوز ابه اش را در عراق نگه داشته.
آری اگر رژیم شاه می خواست کسی را بکشد تا جلو فتنه 57 را بگیرد این جواد مصفا بود که باید کشته می شد. او کسی بود که عکس شاه را از جلو ژاندارمردی پایین کشید، جوانان را شبها جمع می کرد در قبرستان و به آنها خط می داد. اگر کمی خرد داشت و آن جوانان را تشویق به آبادانی و سازندگی تحصیل کرده امروز هم خودش زنده بود هم آن جوانان زنده بودند هم زرقان آبادتر بود. راه آزادی و آزادگی فقط و فقط از تحصیل و سازندگی می گذرد نه هیچ راه دیگر. البته جواد مصفا خیلی زود به حماقت خود در پیروی و حمایت از خمینی پی برده بود. به گفته کاظم آرایشگر سانترال چند روز بعد از ورود خمینی به ایران عده از زرقان جمع شده بودند که به ملاقات آقا بروند، جواد هم همراه آنها بوده وقتی باز می گردد می گوید کلاه سرمان رفته آنچه ما می خواستیم این فرد نبوده. اگر جواد کمی شعور داشت و چند شب به جای جمع کردن جوانان در قبرستان و خط دادن به آنها چند صفخه از کتابهای خمینی را خوانده بود می توانست خمینی را بشناسد و به قول خودش فریب نمی خورد. اگر جواد یک خط از تاریخ 15 خرداد 42 را خوانده بود که خمینی به شاه اعتراض کرده بود که چرا به زنان حق رای داده بی شک به دنبال خمنی برای آزادی راه نمی افتاد. شاید پسر جواد این سطرها را بخواند ولی او باید بداند که متسفانه پدرش و همفکرانش قاتل خود و بسیاری درگر از مردم ایران شدند. جواد مصفا به همراه سایر مجاهدین راه خود از انقلاب جدا کرد. شاپور گل گل هم ابتدا با به قول معروف ضد انقلاب بود ولی بعد رنگ عوض کرد و کاسب بزرگی شد.
یکی از اولین روزنامه های بعد از انقلاب که مردم آنرا دست به دست می گرداند با این تیتر منتظ شد: هویدا اعدام شد. مردم ابله از این اعدام احساس شادی می کردند. بعدها فهمیدم که هویدا یک خدمتگزار اقتصادی به کشور بوده و دستش به خون هیچ کس آلوده نبوده و اعدام او یک جنایت بود.
مجاهدین خلق پس از به ثمر نشتن فته 57 خیلی زود دوباره دست به اسلحه شدند آنان در خیابانها به کشتار هموطنان ما پرداختند. آری شاید بگویند پاسداران را می کشتند ولی چرا؟ آنها در هر شهر برای خود ساختمانی برپا کرده بودند و بسیاری از نوجوانان پاک ولی بی سوادسیاسی را فریب داده بودند و با خود همراه کرده بودند. در زرقان هم در نزدیکی محل کنونی مسجد فاطمه زهرا ساختمانی بسیار محکم ساخته بودند با نام ستاد. مردم می خواستند آنجا خراب کنند. مجاهدین در آنجا سنگر گرفته بودند و با سنگ از ساختمان خود دفاع می کردند. مردم آنجا را گرفتند و کتک مفصلی به فریب خوردگان بدبخت زدند. البته خود مردم هم فریب خورده بودند. یک نفر سوار بنز شده بود و می خواست عقب عقب برود و با پشت بنز بزند ساختمان بنتی را خراب کند!! چه نادان بود. او را از بنز پایین کشیدند و ماشین را بردند. برخورد مردم با این مجاهدین خر گاه بسیار خشن و غیر انسانی بود. فردی به نام رسول اسلامی، فرزند ابراهیم که بر اساس قضا و سرنوشت نابینا آفریده شده بود را گرفتند. او را کتک زدند. آهک در دهانش کردند و شیلنگ آب را در دهانش گذاشته بودند. تف بر این انسانهای وحشی. یکی را جلو چشمان خودم به شدت کتک زدند. نوجوان پانزده شانزده ساله ای بود که از ستاد فرار کرده بود، جلو کاظم شفیعی پایش سرید کاظم او را گرفت و مردم ریختند روی سرش و به شدت کتکش زدند. حالم از این مردم وحشی به هم می خورد.
جواد مصفا در نهایت پاداش نادانی خود و خیانت نا آگاهانه اش به کشور را گرفت. آنها با یک مینی بوس می خواسته اند از مرز زاهدان فرار کنند. در خانه ای مستقر شده بودند که لو می روند و دستگیر می شوند. آنها را به تهران می برند. جواد مصفا با دختری به نام زهره لک ازدواج کرده بوده، زهره باردار بوده. آنها را دستگیر می کنند و به تهران می برند. جواد را تیرباران می کنند. زهره لک را هم یک روز بعد از تولد فرزندش اعدام می کنند. وقتی برادر زهره برای ملاقات او می رود می بیند تمام دندانهایش زیر شکنجه خورد شده. او بچه یک روزه را که فکر کنم محمد نام دارد به زرقان می آورد و زهره شاید همان روز اعدام می شود. آنها در تهران دفن هستند. وقتی به زندان اوین مراجعه می کنند به آنها شماره ای می دهند و می گویند در قبرستان تهران هم هین شماره وجود دارد، قبرش همانجاست. برادر زهره چند بار سنگ قبر برایشان می خرد و روی قبر می اندازد ولی متاسفانه رانندگان همشهری ما حتی سنگ قبرش را هم می شکنند. این هم نوعی حماقت است.
به احتمال قوی ناصر رضا زاده توسط خود عن قلابیون کشته شده.
نظام جمهوری اسلامی نظامی ست سرشار از نکبت و خون و جنایت. هر کس در حد توان خود باید در آگاه سازی نسل جوان و رسوا کردن نسل ابله 57 بکوشد و همزمان جهت گرفتن پستها و مقامها از دزدان حزب اللهی با کمک سواد و خدمت رانی به مردم اقدام کند تا ایران را به سوی سازندگی و رهایی سوق دهیم.
torsdag 19 februari 2015
از جنایات انقلابیون 57
در عکس یک سرباز بینوا را فعلأ آویزان کرده اند و شکمش را پاره و 4 سرباز دیگر را هم از طناب های آماده چند لظه بعد در میدان شاه مشهد زنده زنده و نیمه جان به آتش کشیدند
Khosrow Arjmandi
از اداره بر میگشتم تو میدون شاه مشهد صدای پایکوبی و هلهله مردمی وحشی که مانند سرخپوستها دور قربانیان خود میرقصیدند و بوی دود و گوشت کباب شده از 200 متری مانده به محل به مشام میرسید ، با صحنه ای مواجه شدم که هرگز و هرگز از ذهن من پاک نخواهد شد ، 5 سرباز وظیفه هم میهن و بی گناه را از سر ستونهای پیکره شاه آویزان کرده شکمشان را دریده و مواد آتش زا در شکم آن بخت برگشتگان ریخته و آتش زده بودند و چه شادیها که نمیکردند.این داعشیهای سال 57 به رهبری خونخوار ترین و جنایت پیشه ترین در تاریخ ایران و جهان خمینی ملعون .
.......................................................................................
از اداره بر میگشتم تو میدون شاه مشهد صدای پایکوبی و هلهله مردمی وحشی که مانند سرخپوستها دور قربانیان خود میرقصیدند و بوی دود و گوشت کباب شده از 200 متری مانده به محل به مشام میرسید ، با صحنه ای مواجه شدم که هرگز و هرگز از ذهن من پاک نخواهد شد ، 5 سرباز وظیفه هم میهن و بی گناه را از سر ستونهای پیکره شاه آویزان کرده شکمشان را دریده و مواد آتش زا در شکم آن بخت برگشتگان ریخته و آتش زده بودند و چه شادیها که نمیکردند.این داعشیهای سال 57 به رهبری خونخوار ترین و جنایت پیشه ترین در تاریخ ایران و جهان خمینی ملعون .
.......................................................................................
..نهم و دهم دی ماه 57 در مشهد با نگاهی گذرا تصور کنید چند انسان بی گناه و هموطن !!
در این 2 روز به دست انقلابیون داعشی کشته و زنده سوزانیده شدند........( درگیری، صبح و بعد از ظهر ادامه یافت. مردم که پاسخ گمان همراهی برخی از نظامیها را با گلولهباران گرفته بودند، یک تانک و دو کامیون ارتش را به تصرف درآوردند؛ فروشگاه اتکا، وابسته به ارتش را چهار بار به آتش کشیدند؛ به ساختمانهای کلانتری 3 و 6، انجمن ایران و آمریکا، شورای فرهنگی بریتانیا و اداره آگاهی مشهد حمله کرده، آنها را آتش زدند؛ بیمارستان لشکر خراسان را برای ساعتی اشغال کردند؛ زندان زنان مشهد نیز محاصره و به آتش کشیده شد و حدود یکصدوپنجاه زندانی که در معرض آسیب بودند، به بیمارستان امام رضا منتقل شدند؛ سرهنگ کلالی، فرمانده نظامی یکی از مناطق مشهد و چهار سرباز فرمانداری نظامی کشته شدند؛ کارخانه پپسیکولا و سینما فرهنگ به آتش کشیده شد؛ سه نفر ساواکی به دار آویخته شدند؛ و یک ستون تانک با بطریهای آتشزا مورد حمله قرار گرفت. در جنگ و گریز مأموران مسلح و مردم، تعدادی سلاح، هر چند اندک، به دست مردم افتاد. همچنین گفته شد که خانه یک مستشار آمریکایی و یک بانک نیز به آتش کشیده شد.)
måndag 9 februari 2015
Prenumerera på:
Inlägg (Atom)